۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

کن 2010 : دریا موجه ؟


سال نو تحویل شد ، نوروز به پایان رسید ، سیزده بدر به در شد اما هنوز جعفر پناهی ، محمد نوری زاد و محمد رسول اف ، پشت دیوارهای زندان بدون دسترسی به کاغذ و قلم ، فیلم های آینده ی شان را توی ذهن دکوپاژ می کنند و طرح هایی را مرور می کنند که هرچه بیشتر بتواند بازجو ، زندانبان ، دادستان ، سیستم قضایی و سیستم سیاسی ای را که به خودش جرأت می دهد هنرمند را به بند بکشد در برابر قضاوت تماشاگران آن فیلم ها محکوم و سرافکنده کند .

به زندان افکندن هنرمندان از جمله رسوایی های حکومت کودتا در یک سال گذشته بود که از شمار این رسوایی ها هم از حد گذشته . لازم است به یک مورد مشابه تاریخی اشاره کنم که عبرت های فراوانی را درپی خواهد داشت !

اوایل دهه ی هشتاد میلادی حکومت ترکیه ( که اگر اشتباه نکنم حکومت نظامی برآمده از کودتا هم بوده ) یکی از هنرمندان فیلمساز این کشور را به نام یلماز گونی به زندان انداخت . دستیاران یلماز گونی در خارج از زندان ، بر اساس فیلمنامه ای که وی در زندان نوشته بوده و با استفاده از طرح ها و راهنمایی های او ، فیلمی به نام یول را ساختند که در بخش مسابقه ی جشنواره ی کن 1981 پذیرفته شد . هیأت داوران جشنواره هم برای اعلام همبستگی به یلماز گونی ، نخل طلای جشنواره ی کن را به فیلم یول اهدا کردند و افکار عمومی را متوجه سرکوب های حکومت نظامی ترکیه کردند . ( احتمال زیادی وجود دارد برخی از جزییات این ماجرا را درست ننوشته باشم )

شصت و سومین دوره ی جشنواره ی فیلم کن ، خبرسازترین جشنواره ی سینمایی ، اواخر اردیبهشت ، یک ماه دیگر برگزار می شود . روزهای برگزاری جشنواره ی کن فرصت خوبی است برای اطلاع رسانی درمورد آنچه در ایران می گذرد و به طور خاص وضعیت هنرمندان زندانی . از این رو از خوانندگان این صفحه دعوت می کنم با بهره گیری از قوه ی ابتکار ، پیشنهادهای موثر و عملی خود را برای روزهای برگزاری جشنواره ی فیلم کن در صفحه ی کامنتیشین این وبلاگ بنویسند .

عجالتا این پیشنهادها حاصل بهره گیری من از قوه ی ابتکارم است . به آنها فکر کنید و اگر موافق انجام آنها بودید می توانید برای همکاری در اجرای این طرح ها اعلام آمادگی کنید .



یک – نگارش نامه خطاب به اعضای هیأت برگزاری جشنواره ، هیأت داوران ، هنرمندان شرکت کننده در بخشهای مختلف جشنواره ، هنرمندان میهمان ، خبرنگاران و رسانه های خبری پوشش دهنده ی اخبار جشنواره .

سوال اینجاست که نگارش یک نامه برای تمام گروههای ذکر شده کافی است یا برای هر گروه باید نامه ی جداگانه ای نوشت ؟



دو – دعوت از فعالان مدنی در اروپا جهت تشکیل تجمع و برگزاری راهپیمایی در شهر کن در روزهای برگزاری جشنواره .



سه – ساخت فیلم کوتاه یا کلیپ از فعالیت های سینمایی هنرمندان زندانی و ارسال آنها برای هیأت برگزاری جشنواره .



بنده به خوبی می دانم بهمن یا اسفند گذشته آخرین مهلت ارسال فیلم برای هیأت انتخاب جشنواره ی فیلم کن بوده و طبیعتا در این فاصله ی کوتاه تا برگزاری جشنواره فیلمی به هیچ یک از بخش ها اضافه نخواهد شد و همچنین جشنواره ی فیلم کن آنقدر ها هم بی حساب و کتاب نیست که هر فیلمی در آن به نمایش در آید . اما همچنان که در مثال فیلم یول یلماز گونی گفتم در شرایط خاص احتمال اضافه شدن فیلم دیگری به برنامه ای جشنواره وجود دارد .

در صورت عدم موافقت هیأت برگزاری با نمایش فیلم یا فیلم های مورد ذکر می توان این فیلم ها را در روزهای برگزاری جشنواره از شبکه های تلویزیونی محلی پخش کرد یا پس از تکثیر میان تماشاگران فیلم های جشنواره توزیع کرد .



چهار – راه اندازی موج تبلیغاتی در روزهای برگزاری جشنواره در شبکه های ارتباطی مثل فیس بوک .



نظر خود را در اسرع وقت اعلام کنید . در صورت تسلط به زبانهای فرانسوی ، انگلیسی ، اسپانیولی ، آلمانی و ایتالیایی می توانید به پیشبرد این پروژه کمک کنید .



۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه


خدا رو صد هزار مرتبه شکر سال 88 به آخراش رسیده . البته قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید سال 89 هم چندان بهتر از سال 88 نخواهد بود . البته اگر منصف باشیم سال 88 بدتر از سال 87 یا سالهای قبل از اون نبود .


دوست مهربونم اشکان من رو دعوت کرده به یک بازی درمورد بهترین های سال 88 . سالی که پر بود از بدترین ها .



1 – بهترین روز سال 88 :


بهترین روز سال 88 یک روز پنجشنبه در ماه مهر بود که به خوشی و بی خبری در کنار دوستان گذشت .


2 – بهترین هدیه ی سال 88 :


یک شلوار خوشگل و گرون قیمت + یک جلد نهج البلاغه ی مولای متقیان .


3 – بهترین سفر سال 88 :


من در سال 88 سفرهای زیادی رفتم که همگی تکراری و شبیه هم بودن و مقصد همه ی اونها یک جا بود . سفرهایی سرشار از دلتنگی و نگرانی برای دوستان ...


4 – بهترین کتاب سال 88 :


کتاب ؟ کتاب چیم دی ؟ ( به ترکی یعنی چیه ؟ ) امسال یک کتاب خوندم به اسم " جامعه شناسی قدم اول " که کتاب خوبی بود .


5 – بهترین دوست سال 88 :


سال 88 هیچی نداشت سال دوستی و برادری و خواهری میلیون ها ایرانی و غیر ایرانی بود .


6 – بهترین کار سال 88 :


اعتراض علیه کودتا و استبداد .


7 – بهترین غذای سال 88 :


چیزی یادم نمیاد .


8 – بهترین فیلم سال 88 :
فیلم
DEATH PROOF 
  ( رویین تن ) ساخته ی تارانتینو


9 – بهترین پست سال 88 :


پست " جمعه عید مومنان است البته در چارچوب قانون " که گزارشی بود از اقامه ی نماز جمعه به امامت امام رفسنجانی در روز 26 تیر 88 .



و در پایان : گرچه ممکنه سال 89 سال خوبی نباشه اما این دلیل موجهی نیست که این روزها شاد نباشیم . شاد بودن دلیل نمی خواد .


۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

اد ووکیسی به شرط چاقو


حدیث قرن بیست و یکمی :

کل یوم هشت مارس ، کل ارض نیویورک


جمله ی قصار :

من زن نیستم اما زنها را دوست دارم


فردا هشت مارس ، روز جهانی زن است . این روز زن با روز زنی که در دوران ستمشاهی گرامی داشته می شد فرق دارد . روزی که مناسبتش اگر اشتباه نکنم تولد مادر شاه بود . و همچنین با روز زن مورد نظر جمهوری اسلامی هم فرق دارد که آن هم مناسبتش ولادت بانوی نمونه ی اسلام است . علت انتخاب این روز به عنوان روز جهانی زن ، تظاهرات زنان کارگر صنعت نساجی نیویورک است در سال 1857 که توسط پلیس سرکوب شده .
به روشنی می بینید این روز برخلاف دو روز قبلی به یک اتفاق ساده و طبیعی مثل تولد اشاره ندارد . بلکه با یک حرکت اعتراضی زنان برای دستیابی به حقوق پایمال شده شان نسبت دارد .
حرکت اعتراضی زنان برای برابری خواهی در سالهای اخیر حاصل تلاش زنان غیرتمندی است ( یک عبارت کاملا مردسالارنه ) که خطر زندان ، شکنجه ، محرومیت از حقوق اجتماعی ( حقوقی که برای زنان ایرانی تقریبا وجود ندارند ) انواع اتهامات اخلاقی ، سرگردانی در راهروهای دادگاهها و کلانتری ها و زندان ها و بسیاری رنج های دیگر را به جان می خرند اما حاضر نیستند در برابر رنج های تاریخی که حکومت ، قانون ، خانواده ، مذهب و باورهای عامه بر زن روا می کنند سر خم کنند .
جنبش زنان به خصوص پس از انتخابات مجلس هفتم که در واقع پرده ی اول کودتای سپاه پاسداران علیه جمهوریت بود ، بخش مهمی از مبارزات مدنی جبهه ی دموکراسی خواهی را علیه دیکتاتوری تشکیل می دهد .
شکل گیری جریان همگرایی زنان در آستانه ی انتخابات سال جاری ، تجربه ی موفقی بود از تشکیل یک جبهه از گروه های همسو و همراستا در چارچوب اهداف و چشم اندازهای مشترک . در شرایط فعلی و اوضاع و احوال کودتا زده ی کشور ما ، می توان با ایجاد ارتباط و تشکیل ائتلاف میان هسته ها و گروه های مقاومت ، با جهت گیری های سیاسی و اجتماعی مختلف ، فعالیت های آنان را هماهنگ و اثرگذارتر خواهد کرد .
دیشب تلویزیون صدای امریکا فیلمی از یکی از تجمعات زنان در تهران را نشان می داد که در آن یکی از چهره های اصلی جنبش زنان ، بلندگوی دستی هندوانه فروش های دوره گرد را دست گرفته بود و مشغول اد ووکیسی کردن شعارهای فمینیستی بود . متاسفانه بخش عظیمی از سرکوب های خشونت بار ماههای اخیر متوجه زنان شده است . تا جایی که بسیاری از زنان فعال سیاسی یا در زندان روزگار می گذرانند و یا مجبور به ترک خانه شده اند . نباید اجازه دهیم جای خالی پیشکسوتان جنبش زنان به این حرکت خللی وارد کند .  نباید بگذاریم بلندگوهای دستی هندوانه فروشی گوشه ی آشپزخانه ها خاک بخورند .

۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

میدانچه ی منیریه خالی نیست




قبلا این پرسش رو مطرح کرده بودم که چشم انداز جنبش در آینده رو چطور می بینید ؟

چند روز پیش از اتفاق عجیبی باخبر شدم که در گوشه ای از شهر تهران رخ داده . اتفاق تأمل برانگیزیه . ماجرا از این قراره که مدیران مدارس راهنمایی دخترونه ی یکی از مناطق جنوب تهران در اداره ی آموزش و پرورش اون منطقه جلسه داشته ن . در این جلسه ، رییس اداره ی آموزش و پرورش منطقه در خلال صحبت هاش شروع کرده به توهین به سران جنبش و مرحوم آیت الله منتظری . یکی از مدیران به رییس اداره اعتراض کرده و جواب یاوه گویی های او رو داده . چند روز بعد حکم برکناری مدیر مورد نظر صادر شده و مدیر جدیدی که در اصل یک خواهر بسیجی و فاقد سوابق مدیریت آموزشی بوده جانشین او شده .
خبر برکناری مدیر و دلیل اون به گوش اولیای چند تا از دانش آموزان می رسه . خبر توی خونه ها مطرح میشه و روز بعد به مدرسه درز می کنه . ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه از ماجرا باخبر میشن .
زنگ اول به پایان می رسه و زنگ تفریح شروع میشه . توی حیاط بچه ها با هم همفکری می کنن و تصمیم می گیرن بعد از به پایان رسیدن زنگ تفریح سر کلاس نرن . یعنی درواقع اعتصاب کنن . ( توجه داشته باشید دانش آموزان مقطع راهنمایی بین 12 تا 14 سال سن دارند ) خلاصه زنگ تفریح تموم میشه و بچه ها سر کلاس نمیرن . این اعتصاب تا پایان روز ادامه پیدا می کنه .
در خلال ساعت های حضور بچه ها در حیاط برای ادامه ی اعتراضات در روز آینده برنامه ریزی میشه و قرار میشه بچه ها فردا با نمادهای سبز به مدرسه بیان . روز بعد اعتصاب ادامه پیدا می کنه . حتی بچه ها سر صف علیه مدیر جدید شعار هم میدن . اداره ی آموزش و پرورش منطقه برای پایان دادن به اعتراضات دست به دامن مدیر برکنار شده میشه و ایشون رو به مدرسه میارن . مدیر مورد اشاره با بچه ها صحبت می کنه و میگه به دلیل ادامه ی تحصیل در دانشگاه از مدیریت مدرسه کناره گیری کرده . خلاصه اعتصاب به پایان می رسه . در روزهای بعد هم مسوولان آموزش و پرورش قول بازگشت مدیر برکنار شده رو به مدرسه میدن . البته مدیر برکنار شده که سابقه ی تدریس درس ریاضی رو داره برای تدریس درس حرفه و فن به یک مدرس هی دیگه تبعید میشه .

از این ماجرا برداشت های مختلفی میشه انجام داد . برای من چند نکته در این خصوص جالبه . یکی این که این جریان در جنوب تهران اتفاق افتاده . دوم این که اگر این اتفاق در مقطع دبیرستان رخ می داد چندان عجیب نبود اما در مقطع راهنمایی بروز چنین رفتارهایی عجیبه .  و سومین نکته اینه که این قضیه در یک مدرسه ی دخترونه اتفاق افتاده .

* عنوان این متن برگرفته از شعری است از شمس لنگرودی با نام " میدانچه ی منیریه خالی است "







۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

V نشان پیروزی ماست




1

در نوشتار قبلی گفتم که احتمال دارد در روزهای آینده خبرهای خوشی بشنویم . اگر تلاش مجمع تشخیص مصلحت به نتیجه برسد و سازوکار مناسبی برای برگزاری انتخابات سالم ، آزاد و عادلانه فراهم شود می توان به ادامه ی روند سیاست ورزی برای دستیابی به دموکراسی امیدوار بود . با گذشت بیش از هشت ماه از کودتای 22 خرداد ، این کودتا هنوز به نتیجه ی مورد نظر طراحان خود نرسیده . اگر پروژه ی هاشمی رفسنجانی برای تعیین مکانیسم برگزاری انتخابات به قانون تبدیل شود می توان با اطمینان گفت کودتای 22 خرداد قطعا با شکست مواجه شده است . باید با دقت و هوشیاری منتظر حوادث روزهای آینده باشیم . و البته از تلاش های مذبوحانه ی ستاد کودتا برای تغییر اوضاع در روزهای آینده هم نباید غافل شد .


2

جشنواره ی بیست و هشتم فیلم فجر که به همت وزارت ارشاد دولت کودتا به سوگواره تبدیل شد به پایان رسید و کودتاچیان در دامی افتادند که خودشون پهن کرده بودن . در مراسم اختتامیه ی این سوگواره فیلمی به عنوان بهترین فیلم انتخاب شد که در دوران دولت اصلاحات ( سال 83 ) ساخته شده بود . یعنی در طی یک سال گذشته به یمن همت دولت کودتا ، حتی یک فیلم که ارزش رقابت کردن با یک فیلم بی رمق توقیف شده ی از مد افتاده رو داشته باشه ساخته نشده . فیلم منتخب جشنواره اگر اشتباه نکنم بر اساس رمان روباه و گلهای کاملیای اینیاتسیو سیلونه ساخته شده و البته بر همه ی ما فرض است که دیدن این فیلم رو در سالن های سینما تحریم کنیم که مالکان اون بفهمن سزای بی اعتنایی کردن به تحریم جشنواره چیه .



 3

امروز داشتم فیلمی رو تماشا می کردم به اسم " وی : نشان انتقام " . فیلمی که تماشای اون برای تمام فعالان جنبش لازمه . این فیلم تخیلی که فیلمنامه ش رو برادران واچوفسکی نوشته ن ( خالقان سری فیلم های ماتریکس ) داستان وقوع کودتا در کشور انگلستانه و روی کار اومدن یک حکومت دیکتاتوری توسط بنیادگرایان مذهبی . در این فیلم ، شب ها در لندن حکومت نظامی برقرار میشه و مأمورین امنیتی کسانی رو که در خیابون ها تردد کنن مورد حمله و گاهی تجاوز قرار میدن . تلویزیون های دولتی ، تمام وقت اخبار دروغ به خورد مردم میدن ، حاکم نظامی هر شب بر صفحه ی تلویزیون ظاهر میشه و مردم رو موعظه می کنه ، گاهی هم که احساس خطر می کنه مردم رو تهدید می کنه . در این اوضاع و احوال مردی تصمیم می گیره دنیای جدید بنا کنه . یک دنیای آزاد و بدون خشونت . حتما این فیلم رو تماشا کنید .








۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

بیست و دوی بهمن خود را چگونه گذراندید ؟



1

با خودم گفتم نیست که بعضی از دوستان ما به دلیل مشکلات و مشغله های فراوون نتونستن در راهپیمایی بیست و دوی بهمن شرکت کنن ، خاطرات خودم رو از این روز بنویسم تا دوستان عزیزمون در جریان ماوقع قرار بگیرن . می دونم که همه ی شما دلتون پر می زد خودتون رو به میدون آزادی برسونید و در تجمع اعتراضی ما شرکت کنید . اصلا و ابدا هم فکر نمی کنم خدا نکرده اون روز خواب مونده باشید . یا این که از بازداشت و محاربه و اعدام ترسیده باشید . یا این که تو دلتون گفته باشید ک... ن لق جنبش و به مسافرت رفته باشید . ولی خوب چی کار میشه کرد ؟ بالاخره حتما کار داشتید . بگذریم . بریم سر اصل مطلب .

2

ساعت 9 صبح با دوستان همرزمم قرار داشتم . چون حدس می زدم ممکنه خیابون ها پر بشه از مأمور ، قرارمون رو به جای خیابون اصلی توی یک خیابون فرعی گذاشتیم . روز 26 تیر ( نماز جمعه ی رفسنجانی ) خیلی ها توی میدون ولی عصر و بلوار کشاورز فقط به این دلیل بازداشت شدن که دوستاشون دیر سر قرار رسیدن .

3

خلاصه ، ساعت هشت و نیم صبح از خونه راه افتادم . چهاراه ولی عصر پر بود از سربازان نیروی انتظامی مجهز به باتوم و کلاه ( همون سربازهایی که روز عاشورا مورد عنایت مردم عزادار قرار گرفتن ) اطراف پارک دانشجو رو محاصره کرده بودن و به کسی اجازه ی ورود به پارک رو  نمی دادن . چند تا پیرمرد که می خواستن توی پارک بشینن و اوضاع و احوال رو رصد کنن غرغر کنان پارک رو ترک کردن .

4

پیاده رفتم به سمت چهاراه طالقانی . انگار تمام بسیجیان عالم امکان رو جمع کرده بودن توی چهاراه طالقانی . توی تمام عمرم ، حتی روز سی خرداد ، این همه بسیجی رو یکجا ندیده بودم . وسط چهارراه چیزی دیدم که به نظرم زشت ترین و زننده ترین صحنه ی روز بیست و دوی بهمن اومد . یک پسر بچه ی هشت نه ساله ی ریزه لباس لجنی به تنش کرده بود و باتوم به دست وسط چهاراه ایستاده بود . خیلی جدی . انگار منتظر بود جماعت بهایی و مجاهد و فدایی و چپ نو از راه برسن تا با باتوم به حسابشون برسه . هیبتش بیشتر شبیه چارلی چاپلین در لباس آژانی تو فیلم خیابان آرام بود . اما اگر بیشتر دقت می کردی شبیه کودکانی بود که توی آفریقا مجبور میشن اسلحه به دست بگیرن و بجنگن . اول خواستم ازش عکس بگیرم اما دیدم بزرگتراش دارن بهم چپ چپ نگاه می کنن . موقعی که از کنارش رد می شدم خواستم در گوشش بگم آخه بچه جون ، تو که مزه ی عرقی ، گنده تر از توها روز عاشورا تو همین چهارراه به شکر خوردن و ساندیس خوردن افتاده بودن ... اما دیدم واقعا این یک بچه ست . معنی این متلک هارو نمی فهمه .

5

توی بلوار کشاورز تا چشم می دید اتوبوس هایی بود که بچه های دبیرستانی رو پیاده می کردن . به هر کدوم یک کاور لجنی و یک باتوم می دادن .

6

رفتم توی فرعی مورد نظر . برخلاف انتظار توی تمام خیابون های فرعی که به انقلاب منتهی می شدن چند تا از اون بسیجی های دبیرستانی باتوم به دست نگهبانی می دادن . باور کردنش سخته اما سر هر کوچه ی بن بست یک مأمور گذاشته بودن . ( منظورم کوچه پس کوچه های حول و حوش بلوار کشاورزه نه کل کوچه های شهر تهران )

7

با ترس و لرز منتظر دوستان همرزمم شدم . بالاخره ساعت نه و نیم یکی از همرزمان دلاور از راه رسید . وقتی گفتم بقیه کی میان ؟ گفت بقیه ای در کار نیست . فقط خودمم و خودت . بقیه کار داشتن . ( حالا چی کار داشتن ؟ خدا می دونه )

8

باور کردن چیزهایی که می نویسم سخته . برای وارد شدن به خیابون انقلاب از چند مرحله ایست و بازرسی رد شدیم . تو این ایستگاهها فقط بازرسی بدنی نشدیم . توی خیابون کاخ یک دختر جوون که از شصت فرسخی داد می زد از فعالان جنبشه روی یک پله نشسته بود . موتور سوار بسیجی ای که طول خیابون رو می رفت و می اومد و به هرچیزی که به نظرش مشکوک می رسید گیر می داد رفت سراغ دختره و گفت از اینجا پاشو برو . دختره گفت منتظر کسی هستم . بسیجیه گفت بلند میشی یا ببریمت ؟ خلاصه دختره نماد سبزش رو توی کیفش قایم کرد و جمع و جور تر نشست تا بسیجیه دست از سرش برداره . به همرزمم گفتم خدا عاقبتمونو به خیر کنه .

9

توی مسیر به چهره ی راهپیمایی کنندگان دقت می کردم . به روشنی می شد گفت خیلی از اونها نیروهای جنبش بودن . اما دریغ از یک حرکت اعتراضی . همه منتظر بودن برسن به جایی که بقیه جمع شده ن و اعتراض رو شروع کرده ن . مردم از سواره رو حرکت می کردن . پیاده روها در تسخیر مأموران لباس شخصی بود . تعداد مأمورها از مردم کمتر نبود .

10

ورودی ایستگاه متروی انقلاب زیادی شلوغ بود . جمعیت فوج فوج از ایستگاه خارج می شدن . جماعت تو گوش هم زمزمه می کردن اینا حامیان جنبشن که دارن اضافه میشن . عده ی زیادی مأمور جلوی در ایستگاه مستقر شده بودن و همه چیز رو زیر نظر داشتن .

11

تقاطع بزرگراه نواب ، روی پشت بوم مسجدی که روز سی خرداد از فرازش مردم رو به گلوله بسته بودن تعداد زیادی مأمور مسلح ایستاده بودن و اسلحه شون رو به سمت جمعیت گرفته بودن . حدود چهار پنج نفر بازداشت شده رو از بین جمعیت به داخل مسجد هدایت کردن . یکی از بازداشت شده ها با لبخند برای مردم دست تکون می داد و بای بای می کرد .


12

از میدون انقلاب به بعد ایستگاه های صلواتی که مواد خوراکی و غیر خوراکی بین مردم پخش می کردن پشت سر تعبیه شده بودن . یکی به بچه ها مداد رنگی می داد . اما بقیه بیشتر چای و کیک و کلوچه و آبمیوه می دادن . کارخونه ی زمزم هم به مردم نوشابه های خانواده می داد . بعضی از ایستگاهها هم به قول خودشون تمثال مبارک رهبر رو دست مردم می دادن . اما اطراف یکی از این ایستگاهها از بقیه شلوغ تر بود . مأمورهای لباس شخصی مردم رو با خشونت پراکنده می کردن و می گفتن این یکی مجوز پخش نداره . ظاهرا تو این ایستگاه شبنامه بین مردم پخش می کردن .

13

نرسیده به بزرگراه یادگار امام ، درست در دو قدمی من ، یک جوون بیست و چند ساله توسط دو تا بسیجی بازداشت شد .

14

توی مسیر احساس می کردم بوی پهن به دماغم می خوره . اول فکر کردم دچار توهم شده م . توی زیرگذر یادگار امام دیدم نه واقعا زیر پامون یک کپه پهنه . اول فکر کردم جلوی پای جمعیت گوسفند قربونی کرده ن ، اما سر استاد معین دیدم سه تا درشکه دارن تابوت هایی رو حمل می کنن که با پرچم های آمریکا ، اسراییل و بریتانیا پوشیده شده ن . کنار هر تابوت یک ابله ایستاده بود که لباس آدمکش های فیلم جیغ رو پوشیده بود ! روی کالسکه ی حامل تابوت مزین به پرچم اسراییل هم یک عقاب یا کرکس یا یه چیز شبیه این رو توی قفس کرده بودن . شنیده بودم میگن هنر نزد ایرانیان است و بس ، اما باور نمی کردم . هنری که بوی گندش رو میشه از چند کیلومتری استشمام کرد ...

15

بالاخره ساعت 12 رسیدیم به میدون آزادی . به جرأت می تونم بگم حداقل نصف میدون خالی بود . خالی خالی . این طور که شنیدیم حدود ساعت ده و نیم تا یازده تمام افرادی رو که ظاهرشون به جنبش می خورده توی میدون بازداشت کرده بوده ن .

16

به سمت شمال حرکت کردیم . اطراف میدون آریاشهر و بزرگراه اشرفی اصفهانی جمعیت زیادی پراکنده بودن که به نظر نیروهای جنبش می رسیدن . فضا ملتهب به نظر می رسید . می گفتن حدود ساعت یازده توی میدون آریاشهر درگیری شده . پیاده روها پر بود از مأموران یگان ویژه . پنج ساعت پیاده روی من و همرزمم رو خسته کرده بود . حدود ساعت یک ، نم نم بارون گرفت . خسته و کوفته و ناامید برگشتیم سمت خونه .



17

شنیدم در روزهای گذشته خیلی ها شروع کردن به تحلیل اوضاع و این که چرا روز بیست و دوی بهمن حرکت اعتراضی چشمگیری اتفاق نیفتاد . شنیدم حتی کسانی که روز بیست و دوی بهمن تا لنگ ظهر زیر پتو خواب آزادی رو می دیدن گفته ن چرا این اسب تروا جفتک ننداخت ؟

18

مشکل از ناکارآمدی تاکتیک اسب تروا نبود . همچنین مشکل از این نبود که خیلی از دوستان ما تصمیم گرفتن از خونه بیرون نیان . و همچنین مشکل از این نبود که بلیت پروازهای تهران دوبی برای روز بیست و دوی بهمن از یک ماه پیش نایاب شد . مشکل از سازماندهی جمعیت معترضین در مسیر راهپیمایی بود . همیشه در تجمعات اعتراضی افراد حرفه ای و کاربلدی هستن که مردم رو سازماندهی می کنن . ولو این که به اونها با اشاره بگن دستهاتون رو به علامت پیروزی بالا بیارید یا این که با هیس گفتن اونها رو به سکوت دعوت کنن . مشکل اصلی این بود که روز بیست و دوی بهمن این سازماندهی کنندگان وجود نداشتند . و البته این مسأله اصلا و ابدا اتفاقی نبود . سازماندهی کنندگان تجمع نبودند چون قرار نبود اعتراضی سازماندهی بشه . چرا ؟ هنوز معلوم نیست . شاید توافقی در این زمینه صورت گرفته بوده . در روزهای آینده احتمالا روشن میشه .


توجه کنید به این مسأله ی مهم که در طول راهپیمایی ، بسیجی ها و تظاهرکنندگان اجاره ای کمتر شعاری درمورد معترضین انتخاباتی دادن . اگر هم دادن موردی و اتفاقی بود . بوق های تبلیغاتی ستاد کودتا هم سعی چندانی ندارن راهپیمایی رو توی سر معترضین بکوبن .


به نظرم دو روز قبل از راهپیمایی توافقی صورت گرفته مبنی بر این که راهپیمایی روز بیست و دوی بهمن به نحوی آبرومندانه برگزار بشه و در عوض امتیازاتی به معترضین داده بشه . این که این امتیارات چیه در روزهای آینده روشن میشه .

بعید نیست در روزهای آینده اتفاقات خوبی

 بیفته . چی ؟ نمی دونم .

و البته به نظر می رسه سران ستاد کودتا از این توافق بی خبرن . نگاه کنید به تیترهای کیهان و جوان و وطن فروش امروز و این که چطور گیج و منگ به اونچه اتفاق افتاده افتخار می کنن اما در ع

ین حال نمی تونن نگرانی شون رو از اونچه داره اتفاق می افته پنهان کنن .

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه